آدم‌های همیشه زره‌پوش – ایواره

انواع کولر گازی اجنرال

آدم‌های همیشه زره‌پوش – ایواره

۲,۶۰۲ بازديد

آدم‌های همیشه زره‌پوش – ایواره https://evarah.ir/2021/01/آدم‌های-همیشه-زره‌پوش-ایواره/ ایواره Sat, 23 Jan 2021 08:51:13 0000 عمومی https://evarah.ir/2021/01/آدم‌های-همیشه-زره‌پوش-ایواره/

در یک مهمانی برای سرگرمی دیگران و شاید برای خودنمایی ، یک مرد به شکل زره پوش جنگجوی قدیمی به زره شیرجه می رود و دیگر نمی تواند بیرون برود.متأسفانه ، مارکز توضیحات بیشتری در یادداشتهای خود ارائه نداد ، اما من فکر می کنم از نظر منطقی می توان نتیجه گرفت که او می …

منبع: خبرگذاری ایواره
آدم‌های همیشه زره‌پوش – ایواره

در یک مهمانی برای سرگرمی دیگران و شاید برای خودنمایی ، یک مرد به شکل زره پوش جنگجوی قدیمی به زره شیرجه می رود و دیگر نمی تواند بیرون برود.
متأسفانه ، مارکز توضیحات بیشتری در یادداشتهای خود ارائه نداد ، اما من فکر می کنم از نظر منطقی می توان نتیجه گرفت که او می خواست داستان را به شکلی فانتزی بارز به پایان برساند که حتی به خود این مرد یاد داده شود که در زره پوش زندگی کند و دیگران. و در پایان ، او درست مثل زره پوش می میرد. از نوع داستان های خاص مارکز ، که با وجود همه باورنکردنی بودن ، باید ریشه در یک واقعیت عینی داشته باشد. با این حال ، نویسنده مشهور آمریکای لاتین بسیار تأکید می کند که تمام نوشته های او واقعیت محض است و هرگز سطری ننوشت مگر اینکه یک حقیقت محض بگوید. بنابراین ، ممکن است این مسئله مردی را که درگیر زرهی شده است نیز گرفته باشد. اما کجا و چگونه مقاله روزنامه یا خبر تلویزیونی یا یکی از مشاهدات شخصی وی؟ متأسفانه ، یادداشت وی توضیحی جز شرح ساده ای از منشأ داستان ندارد. فقط کافی است بگویم که او می خواست چنین داستانی را بنویسد و مطمئناً آن را ننوشت زیرا فکر نمی کرد چیز خوبی به درد بخورد. آی تی

واقعیت این است که اگر با یک مسئله خاص و شاید کمی افراطی به آن نگاه کنیم ، من کسی را نمی شناسم که در دنیای انسان زره پوش نباشد. از نظر استعاره ، گویی همه ما یک بار در زره های شوالیه های قدیمی فرو رفته ایم و پس از آن نمی توانیم بیرون برویم. ماهیت و مواد این پرده ها متفاوت است. عشق چهره بهشتی اوست. اگر او در سنین جوانی به سراغ شخصی برود و او را در بند فولادش حبس کند ، ممکن است مورد پسند و خرد قرار گیرد. آنها معمولاً عشق واقعی یک فرد را تا آخر عمر جذب می کنند. اما این فقط عشق نیست. ایده هایی نیز وجود دارد. هنگامی که برخی از افراد در زره عقاید خود گرفتار شوند ، دیگر نمی توانند خارج شوند. نظرات متفاوت است. اعتقاداتی که در واژگان انسانی مثبت قلمداد می شود ، مانند نوع دوستی یا خود انکار یا ایده نجات جهان و … که می تواند افراد را به سمت ورطه های سیاسی و درگیری های خانه به خانه با خود و دیگران سوق دهد ، نه اینکه ایده هایی که منفی در نظر گرفته می شوند ، مانند حق دانستن این که دیگران توسط دیگران جا نمانند ، اینکه زندگی صرفاً برای لذت است ، یا اینکه از نظر مادی قویتر باشد ، فرد خوشبخت تری است و غیره ، بسته به آب و هوای یک لحظه در تاریخی که در آن رشد می کند. این می تواند فکر را به عنوان زره ای غیرقابل نفوذ مسدود کند و به آن اجازه نفس کشیدن نمی دهد.

راستش را بخواهید ، من نمی دانم چه زمانی این زره پوش ها به روح انسان می رود. آیا آنها فقط برای سرگرمی یا از روی کنجکاوی آن را پوشیده اند یا طبیعت و سرنوشت آن را مجبور به انجام آن در یک زمان و مکان خاص ، اما کاملاً ناشناخته ، بدون دانستن آن یا دوست داشتن آن می کنند؟ از این گذشته ، دنیای افراد زرهی یا زره پوش نیز دنیای جالبی است. شاید از این نظر جهان میدان نبرد اروپا در قرن سیزدهم و چهاردهم باشد ، جایی که همه عادت کرده اند برای حفظ بقا و هویت خود زره پوش بخوابند ، از جای خود بلند شوند ، راه بروند و غذا بخورند. شمشیر مورد حمله قرار می گیرد. البته آنها همیشه نیزه و شمشیر در دست دارند. اکنون – ظاهرا – در زمان جنگ یا زمانی که ظاهراً آتش بس یا حتی صلح برقرار است. یک فرد ممکن است کم کم تغییر شکل دهد و اگر روزی بخواهد از این نیرو و خواب آلودگی خارج شود ، حتی اگر بتواند ، از صبر کردن و دوبار خزیدن در آن می ترسد. به نظر می رسد امنیت به این بستگی دارد.

در سال 2003 ، زنی از یوگسلاوی (مثلا یوگسلاوی سابق) دستیابی به موفقیت در دنیای زیست شناسی را به وجود آورد که در یک بحث و گفتگوی داغ در سراسر آکادمی علوم توکیو حدود یک ساعت و نیم به طول انجامید. این خانم که با چنین مجالس ، چشمان باهوش و رفتار کاملاً حساب شده خود برای رسیدن به آینده ای طلایی از طریق گفتگوی مداوم با آمریکایی ها و فرانسوی ها برای جستجوی فرصت های فوق دکترا و پروژه های مشترک ، به همان زیبایی در زیبایی نیست ، فراموش نمی شود وی گفت ، یک جلبک رشته ای در مطالعه خود حدود 9 ماه تحت شرایط مصنوعی توانایی تولید آنتی بیوتیک های زنده مانند محیط طبیعی را حفظ کرده است. مردم در مورد این کشف جالب بحث و تبادل نظر کردند و اخیراً ، چون نظرات متناقض بود ، آنها توافق کردند که این ویژگی عجیب را رازهای طبیعت بدانند و با زیرکی چهره ماجرا را پاک کنند. من در ردیف آخرالزمان نشسته بودم و البته از آرزوی ابراز فروتنی وجود می سوختم. به هر حال من آرزوی شدید خود را پوشاندم و حتی یک کلمه هم نگفتم. اما سه روز بعد ، در مراسم اختتامیه ، وقتی اتفاقاً دور یک میز سر میز شام نشسته بودیم ، من مکالمه کوتاهی را آغاز کردم و از کار او قدردانی کردم (که باعث شد چشم های حیله گرش لحظه ای با درخشش شادی برق بزند) و گفت این یک تجربه بود. ما در ایران نیز چنین چیزی داشته ایم. خیلی عالی نیست ، اما تا حدودی مشابه است. او تعجب کاذبی را ابراز کرد و سپس بحث را به پایان رساند. این زمانی است که من از خودم سوال اساسی پرسیدم که به نظر او چه عواملی باعث می شود این موجودات توانایی تولید آنتی بیوتیک را برای مدت طولانی حفظ کنند. گویی مردی که در طول جنگ از نظر منطقی در زره های فولادی بود و بسیار سنگین و طاقت فرسا بود ، سالها پس از پایان جنگ زره خود را بر نداشت. آیا تولید چنین مواد اولیه و این محاسبه بی رحمانه طبیعت با این هزینه انرژی خیلی عجیب نیست؟ گفتم تنها تشبیهی که به نظرم می رسد مسئله ترس است. به عنوان استعاره گفتم ، به عنوان مثال ، این موجود اعتقاد ندارد كه زمین هرگز كاملاً ایمن خواهد بود. گفته می شود که یهودیان بازمانده آشویتس و داخائو اعتقاد نداشتند که هیتلر مرده است و جنگ تا پانزده سال پس از مرگ هیتلر و پایان جنگ جهانی دوم به پایان رسیده است. آنها گفتند که همه آنها احمق آلمانی هستند و می خواهند آنها را از پناهگاههای خود (پرو و ​​بولیوی و مکانهای بسیار دورتر برای فرار از گشتاپو) بیرون آورده و به اتاقهای شکنجه بازگردانند. وزارت ترس واقعاً یک وزارتخانه قوی است. یادم هست دور میز یک دختر و پسر جوان فرانسوی خوش تیپ که برای دکترا تحصیل می کرد ، یک استاد هلندی و یک استاد مشهور استرالیایی بودند که هر دو افراد خوش مشرب و خندان بودند. علاوه بر من ، خانم یوگسلاوی و یکی از همکاران وی که البته بسیار کمتر از هموطنش زیبا و مسئول بودند ، گروه را کامل کردند. ما مختصراً بحث کردیم و به جایی نرسیدیم. خانم یوگسلاوی اصلاً وارد بحث نشد. او فقط گاهی به زیر چشمان خود نگاه می کرد و سپس برگشت و به جای دیگری نگاه کرد.

خوب ، این باعث شد که بعداً این مسئله ترس و زره داخلی را ذکر کنم. این طبیعت حتی ابتدایی ترین موجودات خود را در یک احساس ناامنی ثابت در زره های خارجی و داخلی خود غرق کرده است. ظاهرا هوش زیستی نمی تواند زندگی خارج از زره پوش را تصور کند. ظاهراً ، جهانی امن و آرام فقط یک توهم فلسفی یا فریب سیاسی است. در دنیای بشری ، این مسئله به طرزی فاجعه بارتر بروز می کند. انسانهای آزاده ، با ظاهری انسانی فریبنده و ماهیت واقعی خود را فقط برای مدت کوتاهی در دنیای کافکا یا اوژن یونسکو نشان می دهد. حشره ای عجیب مانند سوسک یا کرگدن با پوست ضخیم. فیزیک با انسانیت می تواند دو پدیده کاملاً متفاوت باشد.

داستان مرد زره پوش با این تفاسیر می تواند از جهات مختلف در دنیای ادبیات پدیده ای باشد. همانطور که اشاره کردم ، متأسفانه مارکز در یادداشتهای خود چیزی در مورد این طرح و اینکه چطور می خواست هزینه آن را پرداخت کند و هدفش ننوشت. بنابراین نمی توان قضاوت کرد که آیا او به چنین افکاری توجه کرده است یا خیر و باز هم همانطور که اشاره کردم او به من امید خیالی داشت و با دانستن محتوای فوق العاده عمیق داستان قصد نوشتن آن را داشت. اگر او داستان را اشتباه قضاوت می کند ، به دلیل ضعف هایی است که باید در خود روایت وجود داشته باشد و او به دلیل تعصب یا لجبازی یا هر چیز دیگری نخواسته است از سبک نوشتاری خود دست بکشد. نمی توانم به طور قطع بگویم که اگر داستان بیرون می آمد اتفاق خوبی بود. تا آنجا که من می توانم بگویم ، او خارج از موضوع فکری مورد علاقه خود ، عشق ، موضوع دیگری را برای تاریخ در نظر گرفت. به هر حال او نیز خوش بین است. بنابراین شاید فقط باید امیدوار بود كه در آینده نویسنده ای با عظمت و عظمت او در دنیای ادبیات ظاهر شود و به اندازه پرداخت حق الزحمه یا قبول عواقب قدم گذاشتن از قاب فولادی خود ، با توجه به مواردی كه من علاقه مند هستم ، به این موضوع علاقه مند باشد. ذکر کرد که من ، و شاید خیلی بیشتر از آن ، تاریخ نویسی کردم.
تردیدی نیست که علاوه بر زرهی که بشریت در اختیار دارد ، نویسندگان نیروهای طاقت فرسای دیگری نیز دارند و این سبک است. با گذشت زمان ، آنها از سبک خود شگفت زده می شوند. اگر از آن بیرون بیایند احساس ترس و ناامنی می کنند. ماندن در آن به شدت به پویایی ذهنی آنها نیز آسیب می زند. اوج این فاجعه را می توان در خودکشی همینگوی مشاهده کرد. شخصی که ظاهراً چیزهای زیادی از حوزه ادبیات را به درون آزادی بیان ریخت ، مجذوب چارچوب ذهنی ای شد که برای خود ایجاد کرده بود.
او در زره سبک فرو رفت. به حدی که او همزمان با طوفان دلخراش 2 جولای 1961 همزمان دو گلوله از یک اسلحه به دهان خود شلیک کرد. شاید به این امید که مرگ زره فولاد را بکشد و به روح خسته اش فرصتی برای نفس کشیدن بدهد. خوابی که همه ما می بینیم و ترجیح می دهیم خردمندانه آن را پنهان کنیم.

منبع: خبرگذاری ایواره
آدم‌های همیشه زره‌پوش – ایواره

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.